بازم دیر شد
سلام گل پسر خاله
بازم اول از همه ببخشید که دیر اومدم بعدشم مامانیت و خاله زینب و ملیکا چند روز پیش اینجا بودند و واست از نزدیک خونه ما وسایل بهداشتی خریده بودند تازه مامانت یه لباس خیلی خوشگل هم واسه زن عمو خانمت خریده بود .
دیروز هم زنگ زدم با مامانیت صحبت کردم و فهمیدم ایشون 2 ماه از مرخصی زایمانش و داره قبل از دنیا اومدن شما استفاده میکنه ! اگه میدونستم همچین کاری میخواد بکنه تمام سعی ام و میکردم تا منصرف شه ! من نمیدونم یعنی بعدش نمیخواد دیگه بره سر کار ؟ اگه بره شمای 4 ماهه رو کجا بذاره آخه خاله جون ؟
مگه بیای پیش خودم ! من که خیلی خوشحال میشم ولی فکر نکنم اون بابای خوش اخلاقت بذاره. مامانت میگفت همه ی وسایلت آماده است و کم کم میخواد ساک بیمارستان و ببنده ! هنوزم نمیدونه شما رو طبیعی دنیا بیاره یا سزارین ؟ نظر خودت چیه ؟ دوست داری چه جوری افتخار بدی بیای ؟
در مورد بیمارستان هم دودل بود ! بین مادران و تهرانپارس فکر کنم ! دقیق سیادم نمیاد. بابایی ات هم سرش شلوغ شده و چند وقتیه شیفت شب وایمیسته سرکار و مامان زهرا یا تنهاس یا خونه مامان مهین اینا !
همین دیگه ! خبر خاص دیگه ای نبود ! آهان کم کم داریم نزدیک تولدت میشیم ها ! میشه قبل ار اینکه بیای سلام من و مخصوص به مامان بزرگت برسونی و بگی خاله عاطفه گفت : هنوز رفتنت و باور نکردم ؟
ممنونم آقا خوشگله ی دوست داشتنی